BEING WITH YOU EP 3


ss501_story

از در اومدم بیرون داشتم می رفتم که یهو خردم به یکی!!

کیانا:هی اقا چرا جلوتو مگاه نمی کنی راه می ری؟!که یهو کیو از در اومد بیرون!

کیو:باز چه گندی زدی؟

کیانا:می زنم لهت می کنما!

همون نفره یهو گوش کیانا رو کشید!کیانا:اه اقا چه می کن.....اه اینکه بابابزرگه!

بابابزرگ:بله!و ایشون کی باشن همون پسرس؟

کیانا:کدوم؟جونگ مین؟!نه بابا این کجاش جونگ مینه؟

بابابزرگ:اخه مگه من جونگمینو دیدم؟کیه این؟

کیانا:بابابزرگ شما اول گوشو ول کنید می گم!

ب.ب(بابابزرگ از این به بعد اینطوری می نویسم):ول نمی کنم تا تو دیگه وسط خیابون مث خر کلنو نندازی پایین راه بری!کیه این؟

کیانا:ای بابا کیو مگه خودت زبون نداری؟بابا بزرگ این کیوجونگ شوهر اوا!

ب.ب:اه که اینطور!

کیو دستشو دراز می کنه و می گه:سلام بابا بزرگ !خوش بختم از اشنایی کیو جونگ هستم!

ب.ب:بابابزرگ خودتی!درضمن ایزازمر که ندارم هی می گی کیو جونگم!

کیو:بله ببخشید

کیانا:بابابزرک ول کن گوشم کنده شد!

بابابزرگ:باشه پس بیاین بریم تو!

کیانا:اه نمی شه

کیو:چرا؟!

کیانا:1 اینکه به تو ربطی نداره!

ب.ب:اه ادم با شوهر خواهرش اینطوری حرف می زنه؟

کیانا:بله!درضمن عاطفه منتظرمه باید برم!

ب.ب:لازم نکرده بی ادب!بیا بریم تو!راستی کیو جان!برای چی دنبالش بودی؟

کیو:راستش قرار بود ماجرای خودشو جونگ و برامون تعریف کنه که یهو در رفت!

ب.ب:که اینطور پس بیا ببریمش که تعریف کنه !

کیانا:می گم عاطفه منتظره!باید برم

ب.ب:لازم نکرده بیا بریم تو!

کیانا:اه چرا زور می گی نمی خوام تعریف کنم!؟

کیو:بابا بچه می خوایم کمکت کنیم!

کیانا:کمک نخوام باید کی رو ببینم؟

ب.ب:منو!

کیانا:هی اینم زندگی ما داریم؟

ب.ب:بله حالا بیا بریم!راستی کیو تو چرا انقدر کم حرفی؟

کیو:نمی دونم!

ب.ب:عب نداره ببینم همه اینجان؟

کیانا:بستگی داره منظورتون از همه کی باشه!

ب.ب:منظورم اون خواهراتن!

کیو:بله بفرمایید تو!

ب.ب:باشه بچه راه بیوفت!

دم در اتاق کیانا:

ب.ب درو باز کردو اول کیو رفت تو

هیون:اه کیو مردی؟نتونستی بیاریش خاک......

سمیرا:وای هیون بسه وایسا ببینیم اینا کین!

کیانا:معرفی می کنم:بنده شنگولم و ایشون هم منگول خواستی می تونی کیو هم اقا گرگه حساب کنی!اخه من نمی دونم ببینیم اینا کین اینجا معنی داش؟

ب.ب:بچه چه قدر حرف می زنی!

مونا:اه بابا بزرگ شمایید؟

ب.ب:نه روحمه!

یونگ سنگ:نوه و پدر بزرگ به هم رفتن

ب.ب:و شما کی باشید؟

کیانا:بزار من معرفی کنم!این بلای جون بنده یونگ سنگ هست!شوهر مونا!این هم دست یار عزراییل هیون جونگه!شوهر مونا!اقا گرگه هم که خودت می شناسی!

ب.ب:از تو پرسیدم؟

کیانا:خوب نه!

ب.ب:پس؟

کیانا:می بندم!

ب.ب:خوبه!خوب دامادای عزیزم از اشناییتون خوش بختم و از اینکه این نوه های منو تحمل می کنید واقعا ممنون!

اوا:بابا بزرگ!

ب.ب:خودتی چند بار گفتم وسط حرف من نپر


نظرات شما عزیزان:

مهرداد
ساعت19:37---11 فروردين 1391
سلام کیانا.لینکت کردم.منو با عنوان مرجعی برای سرگرمی شما لینک کن.
www.qarajan.LXB.ir


محمد
ساعت22:00---7 فروردين 1391
سلام عزیز. لینکت کردم. فقط بگو با چه اسمی؟ من با همون اسم اول وبت لینک کردم.ما رو هم بلینک. راستی مرسی که سرزدی.

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





نوشته شده در دو شنبه 7 فروردين 1391برچسب:,ساعت 20:23 توسط sharin| |


Power By: LoxBlog.Com